جدول جو
جدول جو

معنی ناظر مازندرانی - جستجوی لغت در جدول جو

ناظر مازندرانی(ظِ رِ زَ دَ)
طاهر (میرزا...) متخلص به ناظر. از شاعران قرن سیزدهم و از ملازمان شاهزاده ملک آرا است. او راست:
وفا از نیکوان جستن همانا
سراغ آب حیوان از سرابست.
سیم خود از سنگ خیزد اینک از اعجاز حسن
سنگ در سیم آن نگار سیمتن می پرورد.
هنگامۀ رستخیز خواهی
بنما رخ و محشری به پا کن
تا غیر به روز ما نخندد
روزی دو به هجرش آشنا کن.
(از مجمع الفصحا ج 2 ص 500)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ رِ زَ دَ)
میرزا اسدالله متخلص به نادر از شاعران قرن سیزدهم است. مولدش قریۀ شهر خواست از قرای اشرف مازندران است سالها در اصفهان به تحصیل علوم ادبی و حکمت پرداخته است. هدایت در ریاض العارفین آرد: در آغاز رسالاتی در قدح صوفیه نوشت و ’چون جرح وی این طایفه را محضاً للّه نبود و در این طریقه طریق غرض می پیمود لهذا حضرت شاهنشاهی کتب وی را ضبط و از این عمل وی رامانع شدند... بالاخره از عقاید سابق نادم گردید... و بخدمت بعضی از عارفان زمان رسید و انابه پیشه گزید، صحبت و ملاقاتش مکرر اتفاق افتاد’. از اشعار اوست:
شد صرف مبانی و معانی
آوخ همه عمر و زندگانی
زین حاصل من حروف و اصوات
ز آن واصل من که مات مافات
کردم پی اهل دل تکاپوی
تازان و دوان شدم به هرکوی
یک جوهربی عرض ندیدم
دور از غرض و مرض ندیدم
زاهد که نماز میگزارد
اندرپی آز می گزارد
عابد که عبادتش خصال است
کارش همه وزر یا وبال است
تدریس مدرسان مدرس
تسخیر عوام باشد و بس
از موعظه واعظان منبر
دارند هوای جل استر
مفتی ز فتاوی مخالف
معتل العین بل مضاعف
در دهر به هر که دررسیدم
وز دیدۀ اعتبار دیدم
جز نقش تواش نبود در دل
جز فکر تواش نبود حاصل
لغت نامه دهخدا